سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پیروزى به دور اندیشى است و دور اندیشى در به کار انداختن رأى و به کار انداختن رأى در نگاهداشتن اسرار . [نهج البلاغه]

شاه بیت هایی از شاه مردان

خارها

        خوار نیستند

شاخه های خشک

                        چوبه های دار نیستند

میوه های کال کرم خورده نیز

                                       بر دوش شاخه بار نیستند

پیش از آنکه برگ های زرد را

                                       زیر پای خویش

                                                             سرزنش کنی

خش خشی به گوش می رسد:

برگ های بی گناه

با زبان ساده اعتراف می کنند

                                         خشکی درخت

                                                            از کدام ریشه آب می خورد!




::: یکشنبه 86/12/5::: ساعت 3:21 عصر

زن و پنج قاره ی جهان

زن ز سن دوازده تا بیست
فی المثل همچو آسیا باشد
نیم آن بایر است و لم یرزع
نیمش آباد و با صفا باشد
بگذرد ز بیست تا سی و پنج
مرد را بد تر از بلا باشد
ز آن که چون سرزمین آفریقا
داغ و مرموز و فتنه زا باشد
از سی و پنج نیز تا چهل و پنج
گوهرش گر چه کم بها باشد
می کند سعی تا چو آمریکا
ظاهر آرا و خود نما باشد
از چهل و پنج نیز تا پنجاه
چون اروپای بینوا باشد
شده ویران ولی هنوز اورا
نقطه ای چند دلربا باشد
بعد پنجاه تا به آخر عمر
همچنان استرلیا باشد
همه دانند در کجاست ولی
هوس دیدنش که را باشد؟

*******************
ابولقاسم حالت




::: جمعه 86/12/3::: ساعت 2:36 صبح

شنیدم کشک سای ماست بندی
بگفتا با وزیر ارجمندی
منم بیکار و اندر حال حاضر
شما را می توانم شد مشاور
که ما چون ماست بند و کشک ساییم
به طور قطع همکار شماییم
گر اکنون خدمت آقا رسیدم
پی آن بود کز مردم شنیدم
که هر کاری کند سرکار عالی
همه کشکی بود یا ماست مالی

**************************
ابولقاسم حالت




::: جمعه 86/12/3::: ساعت 2:34 صبح

دیروز

ما زندگی را

                 به بازی گرفتیم

امروز او

           مارا...

فردا؟

************************************

این که فردا چی می شه رو شما بگید!




::: پنج شنبه 86/12/2::: ساعت 4:31 عصر

 

به نام حق

عیبجویانم حکایت پیش جانان گفته اند

من خود این پیدا همی گویم که پنهان گفته اند

پیش از این گویند که از عشقت پریشان است حال

گر بگفتندی که مجموعم پریشان گفته اند

پرده بر عیبم نپوشیدند و دامن بر گناه

جرم درویشی چه باشد تا به سلطان گفته اند؟

دشمنی کردند با من لیکن از روی قیاس

دوستی باشد که دردم پیش درمان گفته اند

ذکر سودای زلیخا پیش یو سف کرده اند

حالِ سرگردانی آدم به رضوان گفته اند

داغ پنهانم نمی بینند و مِهر سر به مُهر

آنچه بر اجزای ظاهر دیده اند آن گفته اند

پیش از این گویند سعدی دوست می دارد تو را

بیش از آنت دوست می دارم که ایشان گفته اند




::: پنج شنبه 86/12/2::: ساعت 4:30 عصر

به نام حق

کسی که روی تو دیده ست حال من داند

که هر که دل به تو پرداخت صبر نتواند

مگر تو روی بپوشی ور نه ممکن نیست

که آدمی که تو بیند نظر بپوشاند

هر آفریده که چشمش بر آن جمال افتاد

دلش ببخشد و بر جانت آفرین خواند

اگر به دست کند باغبان چنین سروی

چه جای چشمه که بر چشم هات بنشاند

چه روزها به شب آورد جان منتظرم

به بوی آن که شبی با تو روز گرداند

به چند حیله شبی با فراق روز کنم

وگر نبینمت آن روز هم به شب ماند

جفا و سلطنت می رسد ولی نپسند

که گر سوار براند پیاده در ماند

به دست رحمتم از خاک آستان بردار

که گر بیفکنی ام کس به هیچ نستاند

چه حاجت است به شمشیر قتل عاشق را؟

حدیث دوست بگویش که جان بر افشاند

پیام اهل دل است این خبر که سعدی داد

نه هر که گوش کند معنی سخن داند




::: پنج شنبه 86/12/2::: ساعت 4:29 عصر

گفتم به اروپا بفرستم پسرم را

تا آید و تامین کند آخر نظرم را

هی بابت آموزش خود پول ز من خواست

تا کرد تلف مخزن در و گهرم را

در مدرسه هم بس که لش و سر به هوا بود

کردند برون توله سگِ کره خرم را

برگشت به ایران و کنم سعی که بخشند

یک پست حسابی پسر بی هنرم را

در خانه ز بس سر دهد آواز فرنگی

با وق وق خود منگ کند پاک سرم را

شش سال زمن پول گرفته است اروپا

تا اینکه مبدل به سگی کرده خرم را

گوئی که در آنجا بجز آواز و بجز رقص

کس یاد نداده پسر بی بصرم را

عین خود مخلص شده چون یاد گرفته است

قرتی گری و هرزگی و فیس و ورم را

اکنون شده لایق که پس از من برد از پیش

دون بازی و اجحاف و امور دگرم را

دارد پسر بنده نشان از پدر خویش

چون من که شدم نسخه ی ثانی پدرم را

او نیز به مانند من از آب در آید

آن گاه که در خاک برم بنده سرم را

*******

ابولقاسم حالت

دیوان خروس لاری




::: چهارشنبه 86/12/1::: ساعت 4:25 عصر

به نام حق

هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد

یا مگس را پر ببندد یا عسل را سر بپوشد

همچنان عاشق نباشد ور بود صادق نباشد

هر که درمان می پذیرد یا نصیحت می نیوشد

گر مطیع خدمتت را کفر فرمایی بگوید

ور حریف مجلست را زهر فرمایی بنوشد

شمع پیشت روشنایی نزد آتش می نماید

گل به دستت خوب رویی پیش یوسف می فروشد

سود بازرگان دریا بی خطر ممکن نگردد

هر که مقصودش تو باشی تا نفس دارد بکوشد

برگ چشمم می نخوشد در زمستان فراقت

وین عجب کاندر زمستان برگ های تر بخوشد

هر که معشوقی ندارد عمر ضایع می گذارد

همچنان نا پخته باشد هر که بر آتش نجوشد

تا غمی پنهان نباشد رقتی پیدا نگردد

هم گلی دیده ست سعدی تا چو بلبل می خروشد

*******************************************

اگر احیانا در مورد بیت یا کلمه ای سوالی بود در قسمت نظرات درج کنید در حد بضاعت جواب می دم.




::: چهارشنبه 86/12/1::: ساعت 2:30 صبح

 بنام نقش بند صفحه ی خاک

سلام

سلام به تو دوست عزیز که از اولین خوانندگان این وبلاگ هستی

شاید از من نپرسی که دلیل ایجاد وبلاگ چی بوده! ولی من خودم می گم:

توی این دیار غربت و تنهایی چند وقتی بود دلم بدجوری گرفته بود و  خواهان هم صحبتی با کسی بودم ولی چه کنم که توی این دیار کوفتی همه ی آدم ها تکراری و انسان هم گریزان از تکرار. این بود که تصمیم گرفتم تا هر چند وقت یکبار با آوردن چند بیت یا چند جمله ای از بزرگان بتونم برای خودم هم صحبتی پیدا کنم

ای عزیزی که اولین پیام منو می خونی سعی کن بازم به من سر بزنی!




::: چهارشنبه 86/12/1::: ساعت 2:28 صبح

<      1   2   3      
 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 2


بازدید دیروز: 1


کل بازدید :23110
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>آرشیو شده ها<<
 
>>لینک دوستان<<
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<